۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۸۵

کمند زلف تو خود را به آفتاب رساند
توان به چرخ سرخودزپیچ وتاب رساند

چه چشمهای خمارین ولعل میگون است
که می توان ز تماشای او شراب رساند

به مهره دل مومین من چه خواهد کرد
رخی که خانه آیینه را به آب رساند

چگونه دست نشویم زذل که سبزه زنگ
در آبگینه من ریشه را به آب رساند

به ناامیدی از امید کامیاب شدم
به آب خضر مرا موجه سراب رساند

هزار حلقه زدم پیچ وتاب چون جوهر
چوتیغ تا به لبم چرخ یک دم آب رساند

ز دست دامن پاکان رها مکن زنهار
که قرب گل سر شبنم به آفتاب رساند

ز پیچ وتاب مکش سرکه رشته را صائب
به وصل گوهر شهوار پیچ وتاب رساند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.