۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۹۱

خزان رسید وگل افشانی بهار نماند
به دست بوسه فریب چمن نگار نماند

چنان غبار خط آن صفحه عذار گرفت
که جای حاشیه زلف برکنار نماند

ز خوشه چینی این چهره های گندم گون
سفید را به نظر یک جو اعتبار نماند

ز نغمه سنجی داود گوش می گیرند
فغان که نغمه شناسی درین دیار نماند

ز پیش آتش خویش چگونه بگریزم
مرا که قوت پرواز یک شرار نماند

خموشیم اثر شکر نیست چون صائب
دماغ شکوه ام از اهل روزگار نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.