۲۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۹۳

نه گل نه لاله درین خارزار می ماند
دویدنی به نسیم بهار می ماند

مآل خنده بودگریه پشیمانی
گلاب تلخ ز گل یادگار می ماند

بساط خاک بودراه وخلق نقش قدم
کدام نقش قدم پایدار می ماند

به عشق کن دل خود زنده کز نسیم اجل
چراغ زنده دلی برقرار میماند

چنین که تنگ گرفته است بر صدف دریا
چه آب در گهر شاهوار می ماند

بریز برگ وبکش بار کز خزان برجا
درین حدیقه همین برگ وبار می ماند

مگر شهید به این تیغ کوه شد فرهاد
که لاله اش به چراغ مزار می ماند

غبار خط تو تابسته است در دل نقش
دلم به مصحف خط غبار می ماند

مه تمام هلال وهلال شد مه بدر
به یک قرار که در روزگار می ماند

زلاله وگل این باغ وبوستان صائب
به باغبان جگر داغدار می ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.