هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند عشق، معرفت، خودشناسی، و گذرایی زندگی میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند دل، عشق، آفتاب، و آب بهصورت نمادین استفاده کرده تا حقایق عمیق وجودی را بیان کند. در این شعر، تأکید بر ارزشهای معنوی، رهایی از تعلقات دنیوی، و درک اسرار حکمت است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۹۱۷
درین ریاض دلی را که آب می سازند
چو شبنم آینه آفتاب می سازند
دلی که داغ وکباب از فروغ عشق نشد
در آفتاب قیامت کباب می سازند
چه ساده اند گروهی که از هواجویی
ز بحر خانه جدا چون حباب می سازند
مده ز دست درین تنگنا عنان زنهار
که رشته را گره از پیچ وتاب می سازند
بیاض گردن اورا بتان آهوچشم
زمردمک نقط انتخاب می سازند
برآن گروه حلال است لاف خوش نفسی
که خون سوخته را مشک ناب می سازند
ز انقلاب خزان وبهارآزادند
جماعتی که ز گل با گلاب می سازند
خبر ز نشأه می نیست تن پرستان را
چو خم همین شکمی پرشراب می سازند
جماعتی که ز اسرار حکمت آگاهند
ز خشت خم چو فلاطون کتاب می سازند
به گریه صلح کن از گلرخان که دیده وران
ز آفتاب به چشم پرآب می سازند
جماعتی که نیند از حساب خود غافل
علی الحساب به روز حساب می سازند
خرابه ای است که خوشتر زبیت معمورست
تنی که از تپش دل خراب می سازند
به رنگ وبوی منه دل که عاقبت بینان
به آه گرم گل خود گلاب می سازند
فتاده است ره من به وادیی صائب
که دام خضر ز موج سراب می سازند
چو شبنم آینه آفتاب می سازند
دلی که داغ وکباب از فروغ عشق نشد
در آفتاب قیامت کباب می سازند
چه ساده اند گروهی که از هواجویی
ز بحر خانه جدا چون حباب می سازند
مده ز دست درین تنگنا عنان زنهار
که رشته را گره از پیچ وتاب می سازند
بیاض گردن اورا بتان آهوچشم
زمردمک نقط انتخاب می سازند
برآن گروه حلال است لاف خوش نفسی
که خون سوخته را مشک ناب می سازند
ز انقلاب خزان وبهارآزادند
جماعتی که ز گل با گلاب می سازند
خبر ز نشأه می نیست تن پرستان را
چو خم همین شکمی پرشراب می سازند
جماعتی که ز اسرار حکمت آگاهند
ز خشت خم چو فلاطون کتاب می سازند
به گریه صلح کن از گلرخان که دیده وران
ز آفتاب به چشم پرآب می سازند
جماعتی که نیند از حساب خود غافل
علی الحساب به روز حساب می سازند
خرابه ای است که خوشتر زبیت معمورست
تنی که از تپش دل خراب می سازند
به رنگ وبوی منه دل که عاقبت بینان
به آه گرم گل خود گلاب می سازند
فتاده است ره من به وادیی صائب
که دام خضر ز موج سراب می سازند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.