هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غنایی، بیانگر احساسات شاعر نسبت به عشق، طبیعت و رنج‌های زندگی است. شاعر از زیبایی‌های اصفهان، گلستان، بلبل و گل سخن می‌گوید و در عین حال از دردها و ناملایمات زندگی نیز شکوه می‌کند. او از عشق، جدایی، خیانت و سختی‌های روزگار می‌نالد، اما در نهایت به امید و زیبایی‌های زندگی نیز اشاره دارد.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج، خیانت و شکوه از روزگار ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۱۸

چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند
سرشک بر صف مژگان خونچکان بزند

فغان که بلبل مست مرا کشاکش دام
نهشت یک نفس خوش به گلستان بزند

حرام باد برآن سنگدل سراسرباغ
که زخم خار خورد گل به باغبان بزند

چمن طرازی باد صبا شود معلوم
دوروز خار خورد گل به باغبان بزند

ز حرف دشمنی روزگار می آید
که سنگ سرمه به منقار طوطیان بزند

کنار صبح ز خون شفق لبالب شد
سزای آن که دم خوش درین جهان بزند

مرا رخی است که چون آفتاب زردخزان
هزار خنده رنگین به زعفران بزند

به شخ کمانی خود ماه عید می نازد
بگو به غمزه که زوری بر این کمان بزند

زبان شعله به خاشاک می توان بست
کسی که مهر مرا برسر زبان بزند

به حرف تلخ لب خودنمیکنم شیرین
اگر چو غنچه مرا باد بر دهان بزند

بگیر دست مرا ای کمند جذبه تاک
می دوآتشه چند آتشم به جان بزند

نمی زنم گره انتقام بر ابرو
اگر به دیده من خصم صدسنان بزند

چه دولتی است که صائب ز هند برگردد
سراسری دو به بازار اصفهان بزند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.