۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۲۱

در آن مقام که شاهی به هر گدا بخشند
چه دولتی است که ما را همان به ما بخشند

سعادت ازلی جو که در گذر باشد
سعادتی که ز بال و پر هما بخشند

فریب جود فرومایگان مخور زنهار
که می کنند تو را خرج تا عطا بخشند

هزار پیرهن گل به خار بخشند
چه می شود دل صدپاره ای به ما بخشند

مکن ز بخت شکایت که می شود خودبین
به پشت آینه چون رو اگر صفا بخشند

دهند اگر به تو دربسته خلد چندان نیست
که گوشه ای به تو از عالم رضا بخشند

اگر به تنگدلی همچو غنچه صبر کنی
تو را هم از گره خود گره گشا بخشند

فلک چو مهره مومین بود به فرمانش
به هر که قوت سرپنجه دعا بخشند

تن سفالی خود را بهم شکن صائب
که در عوض به تو جام جهان نما بخشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.