۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۲۵

بتان که خون شهیدان چو آب می نوشند
کجا ز ساغرومینا شراب می نوشند

چه تشنه اند به خون حجاب خوبانی
که باده شراب در اثنای خواب می نوشند

ز خواب مستی آن چشمه ها یکی صد شد
به خواب تشنه لبان دایم آب می نوشند

چه کشوری است محبت که خاکسارانش
ز کاسه سرگردون شراب می نوشند

دل سیاه درونان نمیشودروشن
اگر می از قدح آفتاب می نوشند

رسیده اند به سرچشمه رضاجمعی
که آب تلخ به جای گلاب می نوشند

مسافران توکل به ساغر لب خشک
زلال خضر ز بحر سراب می نوشند

مگر ز روز حسابند بیخبر صائب
جماعتی که می بی حساب می نوشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.