هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوعات عشق، تقدیر، رنج‌های انسانی و ناتوانی در برابر قضا و قدر می‌پردازد. شاعر از عشق به عنوان دشمن جان، از تقدیر به عنوان تیغی بی‌رحم و از زندگی پررنج انسان سخن می‌گوید. او به ناتوانی انسان در برابر جبر زمانه و تقدیر اشاره می‌کند و از بی‌ثمر بودن تلاش‌ها در برابر سرنوشت می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج، تقدیر و مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۳۰

چو عشق دشمن جان شد حذر چه کار کند
قضا چو تیغ برآرد سپر چه کار کند

به دست بسته چه گل می توان ز جنت چید
به آن جمال حجاب نظ ر چه کار کند

به مصر برد ز کنعان پیاده یوسف را
کمند جذبه عاشق دگر چه کار کند

ز آه وناله نشد چشم بخت ما بیدار
به خواب مرگ نسیم سحر چه کار کند

به شبنمی نتوان سرد کرد دوزخ را
به آتش دل ما چشم تر چه کار کند

نمی شود ز سفر راست تیر کج هرگز
سفر به آدمی بی بصر چه کار کند

نشاند از خط مشکین به روز من او را
سیه زبانی ازین بیشتر چه کار کند

جز این که گرد یتیمی لباس خود سازد
درین محیط پراز خون گهر چه کار کند

چو سرو هر که به بی حاصلی قناعت کرد
جز این که دست زند برکمر چه کار کند

چو پیشدستی خود کرد سرنوشت قضا
محبت پدری با پسر چه کار کند

چو نیست سوخته جانی درین جهان صائب
ز سنگ سربدر آرد شرر چه کار کند
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.