۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۴۸

ترانه های جهان گرچه مختلف رنگند
تو چون ز پرده برآیی همه یک آهنگند

در آفتاب قیامت چه رویها سازند
جماعتی که چو گل پای تا به سر رنگند

به داغ چاره دیوانگان عشق مکن
که این پلنگ وشان با ستاره در جنگند

چو آب مردم روشندل از تنک رویی
به جام وشیشه وسنگ وسفال یکرنگند

سپهر کوزه سربسته ای است در خم او
ازان شراب که مستان عشق گلرنگند

مپرس سوختگان را ز سختی ایام
که آرمیده چو تخم شراره در سنگند

از آن گروه طلب چون شکر حلاوت عیش
که در شکنجه ایام از دل تنگند

مبین به دست نگارین نازک اندامان
که در فشردن دل سخت آهنین چگند

کدام آینه صائب مرا تواند دید
کز آب گوهر من نه سپهر در زنگند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.