۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۵۲

خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند
غبار دیده خودرا به توتیا ندهند

عطا ومنع جهان را ز هم جدایی نیست
به هر که نعمت دادند اشتها ندهند

ز چشم شورشداز چشم خلق خضر نهان
به هیچ کس دم آبی به مدعا ندهند

زمین پاک طلب کن برای دانه خویش
که بخل به ز عطایی است کان بجا ندهند

چه فارغند ز دل واپسی عزیزانی
که دل به عشوه دنیای بیوفا ندهند

فغان که در طلب رزق این گرانجانان
ز حرص فرصت گشتن به آسیا ندهند

شوند عاقبت از خودسری بیابان مرگ
کسان که دست ارادت به رهنما ندهند

کناره گیر ز مردم که تا نگردد فرد
به خضر آب ز سرچشمه بقا ندهند

زمین به گاو جل خویش بسته تا مردم
به خودقرار اقامت درین سرا ندهند

مساز چهره خود زرد از طمع صائب
که برگ کاه خسیسان به کهربا ندهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.