۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۶۵

خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود
رخ تو در عرق سرد و گرم وتر برود

رگ تو جاده خون معتدل گردد
زبان گزیده به یک گوشه نیشتر برود

تبی که برسمنت رنگ ارغوانی بست
ز پیش شعله خوی تو چون شرر برود

لب تو عقده تبخاله واکند از سر
ستاره سوخته ای چند از شرربرود

مباد از عرق گرم اضطراب ترا
سفینه تو ازین بحر بی خطر برود

حرارتی که گرفته است گرم جسم ترا
ز برق گرمتر از باد زودتر برود

چنین که بی خبر آمد به خوابگاه تو تب
امیدوار چنانم که بی خبر برود

دمید صبح چه خامش نشسته ای صائب
بگو به آه به دریوزه اثر برود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.