۲۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۶۶

به گریه نقطه خال تو از نظر نرود
که داغ لاله به خونابه جگر نرود

ز چاه خوبی یوسف نمی شودخس پوش
به بند حسن گلوسوز از شکر نرود

چه سود دولت دنیا خسیس طبعان را
که حرص از آتش سوزان به تاج زر نرود

ز دل به باده روشن نمی رود غم عشق
به آفتاب کلف از رخ قمر نرود

تمام روی زمین بی نزاع وجنگ وجدل
ازان کس است که از حد خود بدر نرود

که می برد خبر کشتن مرا بیرون
ز محفلی که ز دلبستگی خبر نرود

به زیر برگ خزیده است میوه ام جایی
کز آفتاب رگ خامی از ثمر نرود

به خاص وعام بزرگانه می دهد پهلو
چرا به پای خم می کسی به سرنرود

تسلی دل صائب به وصل ممکن نیست
که تلخکامی بادام از شکر نرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.