هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که از مضامین مختلفی مانند عشق، رنج، امید، و تحول سخن میگوید. شاعر با استفاده از استعارهها و تشبیههای زیبا، مفاهیم عمیقی مانند تبدیل رنج به زیبایی، قدرت عشق، و ارزش صبر را بیان میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و تشبیهها ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۳۹۷۲
کسی که کشته آن تیغ آبدار شود
اگر چه قطره بود بحر بیکنار شود
محیط حسن ز خط عنبرین کنار شود
عقیق لب ز خط سبز نامدار شود
اگر به صید زبون تیغ او کند اقبال
ز خون صید حرم کعبه لاله زار شود
ز رام گشتن آهو به صحبت لیلی
به آن رسیده که مجنون امیدوار شود
کسی که در جگرش هست خار خارگلی
غمش ز ناله بلبل یکی هزار شود
هنوز خط ترا ابتدای نشو ونماست
کجاست جوهر حسن تو آشکار شود
ز بخت تیره ندارد گریز اهل سخن
سیاه روز عقیقی که نامدار شود
به نوشخند حلاوت مکن دهن شیرین
که باده تلخ چو گردید خوشگوار شود
یکی هزار شد از قمریان رعونت سرو
الف چو نقطه بیابد یکی هزار شود
مرا شد از کلف ماه روشن این معنی
که دل، سیاه ز تشریف مستعار شود
درین بساط کسی مایه دار می گردد
که نقد زندگیش خرج انتظار شود
مسیح برفلک از راه خاکساری رفت
پیاده هر که شد اینجا فلک سوار شود
چو بیجگر کند از تیغ زهر داده حذر
اگر به خضر طلبکار او دچار شود
به آن گرم درین بوته آب کن دل را
که گل گلاب چو گردید پایدار شود
دلی که از نفس گرم آب شد صائب
اگر به خاک چکد در شاهوار شود
اگر چه قطره بود بحر بیکنار شود
محیط حسن ز خط عنبرین کنار شود
عقیق لب ز خط سبز نامدار شود
اگر به صید زبون تیغ او کند اقبال
ز خون صید حرم کعبه لاله زار شود
ز رام گشتن آهو به صحبت لیلی
به آن رسیده که مجنون امیدوار شود
کسی که در جگرش هست خار خارگلی
غمش ز ناله بلبل یکی هزار شود
هنوز خط ترا ابتدای نشو ونماست
کجاست جوهر حسن تو آشکار شود
ز بخت تیره ندارد گریز اهل سخن
سیاه روز عقیقی که نامدار شود
به نوشخند حلاوت مکن دهن شیرین
که باده تلخ چو گردید خوشگوار شود
یکی هزار شد از قمریان رعونت سرو
الف چو نقطه بیابد یکی هزار شود
مرا شد از کلف ماه روشن این معنی
که دل، سیاه ز تشریف مستعار شود
درین بساط کسی مایه دار می گردد
که نقد زندگیش خرج انتظار شود
مسیح برفلک از راه خاکساری رفت
پیاده هر که شد اینجا فلک سوار شود
چو بیجگر کند از تیغ زهر داده حذر
اگر به خضر طلبکار او دچار شود
به آن گرم درین بوته آب کن دل را
که گل گلاب چو گردید پایدار شود
دلی که از نفس گرم آب شد صائب
اگر به خاک چکد در شاهوار شود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.