۱۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۷۳

دل فسرده ز داغ آتشین عذار شود
که سنگ دیده ور از خرده شرارشود

اگر ز اهل دلی با شکستگی خوش باش
که دل شکسته چو گردد یکی هزار شود

چه غم ز سختی ایام پاک گوهر را
که لعل در جگر سنگ آبدار شود

به جای گرد قیامت ز خاک برخیزد
به این روش اگر آن فتنه جو سوار شود

فروغ روی تو از صد نقاب می گردد
مگر عذار ترا شرم پرده شود

ز اتفاق شود دشمن ضعیف قوی
که مور در نظر از اجتماع مار شود

نمی توان به سخن زود شد علم صائب
که از هزار یکی بر سخن سوار شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.