۲۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۱۳

مدام چشم تو مست شراب می باید
همیشه خانه ظالم خراب می باید

ازین قلمرو ظلمت گذشتن آسان نیست
دلی به روشنی آفتاب می باید

به خون خویش دل داغدار من تشنه است
کباب سوخته را این شراب می باید

کدام گنج گهر نیست در خرابه دل
درین خرابه همین ماهتاب می باید

لباس عاریتی دور کن که دریا را
کمر ز موج وکلاه از حباب می باید

علاج مرده دلان جسم را گداختن است
زمین سوخته را این سحاب می باید

کم است مستی غفلت ترا که چون طفلان
فسانه ای دگراز بهر خواب می باید

به شیشه نقل کنی تا ازین سفالین خم
هزار جوش ترا چون شراب می باید

ز تازیانه موج است آب زیروزبر
زبان خموش به بزم شراب می باید

چو زلف تا بهم آری دو مصرع موزون
هزار حلقه ترا پیچ وتاب می باید

گدایی در دل می کنی اگر صائب
دل شکسته وچشم پر آب می باید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.