۱۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۳۲

حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنید
زمیزبان سیه کاسه احتراز کنید

اگر چو غنچه درین بوستان ز اهل دلید
گره ز جبهه خود بی نسیم باز کنید

به ناز عالم پرکار بر نمی آیید
ز هر چه هست دل خویش بی نیاز کنید

محیط عشق حقیقی در انتظار شماست
گذر چو سیل بهار از پل مجاز کنید

ز بحر آینه سیل صیقلی گردد
معاشرت به حریفان پاکباز کنید

اگر چه تیغ شهادت بلند پروازست
ز روی عجز شما گردنی دراز کنید

زمین نرم بود پرده دار دام فریب
ز مکر دشمن هموار احتراز کنید

اگر ز کوتهی روز عمر درتابید
به آه نیمشب این رشته را دراز کنید

قبای صورتی آب وگل نمازی نیست
ازین لباس برآیید چون نماز کنید

ز هرچه هست بپوشید چشم چون صائب
به روی خود در توفیق را فراز کنید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.