۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۰۱

ای نای، بَسْ خوش است کَزْ اسرار آگَهی
کار او کُند، که دارد از کار آگَهی

ای نای، هَمچو بُلبُل، نالانِ آن گُلی
گَردن مَخار، کَزْ گُلِ‌ بی‌خار آگَهی

گفتم به نای هَمدَمِ یاری مَدُزد راز
گفتا هَلاکِ توست به یک بار آگَهی

گفتم خَلاصِ من به هَلاکِ من اَنْدَر است
آتش بِنِه، بِسوز، بِمَگْذار آگَهی

گفتا چگونه رَهْ زَنِ این قافله شَوَم
دانم که هست قافله سالار آگَهی

گفتم چو یار، گُم شُدگان را‌ نمی‌نَواخت
از آگهی‌ هَمی‌شُد بیزارْ آگَهی

نُه چَشمْ گشته‌‌‌‌یی تو که‌ بی‌آگَهی زِ خویش
ما را حِجابِ دیده و دیدارْ آگَهی

زان هَمدَمِ لَبی که تو را سَر بُریده‌اند
ای نَنگْ سَرْ دَرین رَهْ و، ای عارْ آگَهی

از خود تَهی شُدیّ و زِ اسرار پُر شُدی
زیرا زِ خودپُر است و زِ اِنکارْ آگَهی

چون می‌چَشی زِ لَعْلِ لبِ یار، ناله چیست؟
بُگْذار تا کُند گِلِهٔ زارْ آگَهی

نی نی زِ بَهرِ خود تو‌ نمی‌نالی، ای کَریم
بِگْری بر آن کِه دارد زِ اَغْیار آگَهی

گَردون اگر بِنالَد، گاو است زیرِ بار
زینْ نَعْلِ بازگونه غَلَط کار آگَهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.