۱۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۶۴

خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد
آواره خویش را به هوای گهر نکرد

موجی ازین محیط سیه کاسه برنخاست
کز جلوه فریب مرا تشنه ترنکرد

مانند نخل موم نهال امید ما
در مغز خاک ریشه به ذوق ثمر نکرد

شد همچو تخم سوخته در خاک ناپدید
دلمرده ای که تربیت بال وپر نکرد

بر آب تلخ بحر کجا سایه افکند
ابری که التفات به آب گهر نکرد

دلها ز داغ ماتم پروانه آب شد
آن شمع آستین خود از گریه ترنکرد

دریا ز لطف پرده چشم حباب شد
آن سنگدل نگاه به آهل نظر نکرد

با آن که نونیاز ستم بود خط او
ملک دلی نماند که زیر وزبر نکرد

صائب بساز از رخ او بانگاه دور
با آفتاب دست کسی در کمر نکرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.