۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۷۳

حرف درشت بردل بی کینه می خورد
گر سنگ گوهرست به آیینه می خورد

از من علاج خصمی ایام یادگیر
یک شیشه می سر شب آدینه می خورد

خاری اگر شکسته شود زیر پای من
صد ناخن پلنگم برسینه می خورد

محروم شد سکندر اگر ز آب زندگی
نام سکندر آب ز آیینه می خورد

راز تو رفته رفته ز دل می دهد فروغ
از پرتو این گهر دل گنجینه می خورد

صائب ز کهنه ونو عالم گذشته است
با یار تازه خط می دیرینه می خورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.