هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق، رنج‌های عاشقانه، جدایی و درد دل سخن می‌گوید. شاعر از ناکامی‌ها، اشک‌ها و آه‌هایش می‌گوید و به دنبال تسکین است، اما گویا هیچ چیز نمی‌تواند درد او را کاهش دهد. او از دوری یار و بی‌قراری دلش می‌نالد و در نهایت، به ناامیدی و سردرگمی خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا سنگین باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق، ناامیدی و اندوه نیاز به درک بالاتری از احساسات و تجربیات زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۱۱۵

یک دل ز ناوک مژه او رها نشد
این تیر کج ز هیچ شکاری خطا نشد

تسکین نداد گریه ما را شب وصال
از سنگ سرمه آب روان بی صدا نشد

ما را به بوریای گران جان چه نسبت است
پهلوی خشک ما به زمین آشنا نشد

از آه ما گرفتگی دل نگشت کم
بر باد رفت عالم واین ابر وا نشد

عاشق کجا وپیروی کاروان عقل
هرگز دلیل بر اثرنقش پا نشد

کی می رسد به درد دل از دست رفتگان
از دست هر که دامن پر گل رها نشد

از یار دل به دوری ظاهر نگشت دور
هرجا که رفت بوی گل ازگل جدا نشد

شکر کجا به چاشنی فقر می رسد
داغ است نیشکر که چرا بوریا نشد

روشن نشد که راه کدام ودلیل چیست
تا از شکست پیکر ما توتیا نشد

زان دم که ریخت رنگ شب زلف او قضا
چون اشک شمع گریه عاشق قضا نشد

آب گهر زگرد یتیمی گرفت زنگ
صائب زگرد غم دل ما بی صفانشد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.