۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۱۹

از جلوه تو برگ ز پیوند بگسلد
نشو ونما ز نخل برومند بگسلد

طفل از نظاره تو ز مادر شود جدا
مادر ز دیدن تو ز فرزند بگسلد

دامن کشان ز هر در باغی که بگذری
از ریشه سرو رشته پیوندبگسلد

چون نی نوازشی به لب خویش کن مرا
زان پیشتر که بند من از بندبگسلد

در جوش نوبهار کجا تن دهد به بند
دیوانه ای که فصل خزان بندبگسلد

جستن ز بند خانه تقدیر مشکل است
دل چون ز زلف وکاکل دلبندبگسلد

آزادگی ز شهد محال است مور را
دل چون ازان لبان شکر خند بگسلد

این رشته حیات که آخر گسستنی است
تا کی گره به هم زنم وچند بگسلد

آدم به اختیار نیامد برون ز خلد
صائب چگونه از دل خرسند بگسلد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.