هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره ناتوانی در رسیدن به آرزوها، عشق و معنویت است. او از درد دوری از معشوق، بی‌خودی در شراب، و اشتیاق به وصال خداوند سخن می‌گوید. با وجود یأس و ناامیدی، گاهی امیدواری نیز در ابیات دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی، اشاره به مستی و شراب، و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۴۱۲۱

دل را کجا به زلف رسا می توان رساند
این پا شکسته را به کجا می توان رساند

سنگین دلی و گرنه ازان لعل آبدار
صد تشنه را به آب بقامی توان رساند

در کاروان بیخودی ما شتاب نیست
خود را به یک دو جام به ما می توان رساند

از خود بریده بر سر آتش نشسته ایم
ما را به یک نگه به خدا می توان رساند

در شیشه کرده است مرا خشکی خمار
در موسمی که می ز هوا می توان رساند

در هیچ بزم خون ندهد نشأه شراب
این باده در مقام رضا می توان رساند

بتوان به چرخ برد به همت غبار جسم
این سرمه را به چشم سها می توان رساند

دامان برق را نتواند گرفت خار
خود را به عمر رفته کجا می توان رساند

صائب کمند بخت اگر نیست نارسا
دستی به آن دو زلف رسا می توان رساند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.