۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۳۱

مردان ز جان خویش نه آسان گذشته اند
خون خورده اند تا ز سر جان گذشته اند

گردیده است آب دل رهروان عشق
تا از پل شکسته امکان گذشته اند

فردای باز خواست چه آسوده خاطرند
امروز آن کسان که ز سامان گذشته اند

از صدر تا رسند بزرگان به آستان
از عالم آستانه نشینان گذشته اند

پروانه حلاوت افکار صائبند
آن طوطیان که از شکرستان گذشته اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.