۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۶۲

گلزار جوش حسن خداداد می زند
باغ از شکوفه موج پریزاد می زند

خون لاله لاله می چکد از تیغ کوهسار
طاوس سر ز بیضه فولاد می زند

چون عندلیب هر که قدم در چمن گذاشت
بی اختیار بر در فریاد می زند

هر لاله ای که سر زند از کوه بیستون
ساغر به طاق ابروی فرهاد می زند

عاشق به هیچ وجه تسلی نمی شود
در وصل عندلیب همان داد می زند

صائب به روی خود در غم باز می کند
هر کس که خنده بر من ناشاد می زند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.