هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند شمع، مهتاب، و منصور حلاج، به بیان احساسات عمیق عشق، شوق، و رازهای درونی میپردازد. شاعر از مفاهیمی مانند عشق، رنج، آزادی، و خرد سخن میگوید و با کنایههای زیبا، حالات روحی خود را توصیف میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از کنایهها و اشارات عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۴۱۶۵
فال وصال او دل رنجور می زند
این شمع گشته بین که درسور می زند
با شهپری که پرتو مهتاب برق اوست
شوقم صلا به انجمن طور می زند
در سینه عمرهاست که زندانی من است
رازی که بوسه بر لب منصور می زند
آن کس که خرمن ز ثریا گذشته است
از حرص دست در کمر مور می زند
مردی واز سرشت تواین خوی بدنرفت
خاک تو مشت بر دهن گور می زند
جوشی به ذوق خود چو می ناب می زنم
نشنیده ام که عقل چه طنبور می زند
بر اوج فکر خامه صائب مپرس چیست
کبکی است خنده بر کمر طور می زند
این شمع گشته بین که درسور می زند
با شهپری که پرتو مهتاب برق اوست
شوقم صلا به انجمن طور می زند
در سینه عمرهاست که زندانی من است
رازی که بوسه بر لب منصور می زند
آن کس که خرمن ز ثریا گذشته است
از حرص دست در کمر مور می زند
مردی واز سرشت تواین خوی بدنرفت
خاک تو مشت بر دهن گور می زند
جوشی به ذوق خود چو می ناب می زنم
نشنیده ام که عقل چه طنبور می زند
بر اوج فکر خامه صائب مپرس چیست
کبکی است خنده بر کمر طور می زند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.