۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۸۷

تقدیر قطع رشته تدبیر می کند
تدبیر ساده لوح چه تقدیر می کند

ای چرخ فکر گرسنه چشمان خاک کن
این یک دو قرص چشم که را سیر می کند

عشق از گرفت وگیر قیامت مسلم است
زنجیر عدل را که با زنجیر می کند

چون از وداع او نرود دست ودل ز کار
زور کمان مشایعت تیر می کند

یوسف نداشت نعمت دیدار اینقدر
حسن تو چشم آینه را سیر می کند

داد غرور حسن خط سبز می دهد
این مور نی به ناخن این شیر می کند

حاجت به باده نیست شب ماهتاب را
ساقی چه آب تلخ درین شیر می کند

صائب زخط سبز نکویان در اصفهان
سیر بهار خطه کشمیر می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.