۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۹۰

از نسبت عذار تو گل نازمی کند
سنبل به بال زلف تو پرواز می کند

از بس که مرغ من زقضا طبل خورده است
گل را خیال چنگل شهبازمی کند

در بوستان چو برگ خزان دیده بی رخت
رنگ شکسته است که پرواز می کند

حسن تو بی نیاز بود از نیازمند
هر عضوی از تو بر دگری نازمی کند

در انتهای خوبی وانجام دلبری
حسنت هنوز جلوه آغازمی کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.