۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۲۷

نازک لبان سخن به زبان تو می کنند
این غنچه ها نظر به دهان تو می کنند

خورشید طلعتان صدف چشم پرگهر
از چهره ستاره فشان تو می کنند

شیرین لبان که شور به عالم فکنده اند
دریوزه نمک ز دهان تو می کنند

جمعی که دل به ملک سلیمان نداده اند
چون مور ریزه چینی خوان تو می کنند

چون یوسف آن کسان که به عزت بر آمدند
اظهار بندگی به زمان تو می کنند

آشفته خاطران که ز عالم گسسته اند
پیوند جان به موی میان تو می کنند

از لطف آشکار تو عشاق بی نصیب
دل خوش به التفات نهان تو می کنند

محراب خویش سبحه شماران آسمان
از ابروان همچو کمان تو می کنند

سرسبز آن گروه که بی ایستادگی
جان را فدای سرو روان تو می کنند

آنان که از سواد جهان دست شسته اند
دل خوش به داغ لاله ستان تو می کنند

صائب چه فتنه ای تو که چون زلف گلرخان
در گوش حلقه هازبیان تو می کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.