۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۶۳

از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود
کی از هجوم ذره پریشان نظر شود

جایی که هفت پرده حجاب نظر نشد
کی آسمان حجاب دل دیده ور شود

رنگش ز آفتاب قیامت نمی پرد
رخسار هر که لعل به خون جگر شود

ته جرعه ای ز جسم گرانجان او بجاست
آن را که از محیط کف پای تر شود

طالع نگر که دیده من در حریم وصل
از شرم عشق حلقه بیرون در شود

هر خار بی گلی گل بی خار می شود
در راه سالکی که ز خود بیخبرشود

هر برگ سبز دامن پر سنگ می شود
روزی که نخل طالع ما بارور شود

چندان که خط زیاده دهد گوشمال حسن
صائب امیدواری من بیشتر شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.