۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۶۶

در هر دلی که ریشه غم زعفران شود
خندان چگونه از می چون ارغوان شود

از کوه غم شود دل افگار من سبک
بار گران به کشتی من بادبان شود

دریا شود ز گریه رحمت کنار من
از چشم هر که قطره اشکی روان شود

در تیغ زهر داده امید حیات هست
بیچاره آن که زخمی تیغ زبان شود

خود را به خاکبوس هدف بی نفس رسان
زان پیشتر که قد چو تیرت کمان شود

تا هست در رکاب ترا پای اقتدار
فرصت مده به نفس که مطلق عنان شود

از گرد سرمه آب ندارد در او صدا
گویا کسی به خاک صفاهان چسان شود

چون غنچه می شود نفس بلبلان گره
صائب اگر خموش درین گلستان شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.