هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از ناامیدی و دلتنگی خود میگوید. او از این که غنچهای که انتظارش را میکشد باز نمیشود و عقدههایش گشوده نمیشوند، شکایت دارد. بلبلان میخندند، اما لبهای شاعر از سخن گفتن باز میماند. او از غربت و دوری از وطن مینالد و احساس میکند که بدون صیقل وطن، دلش زنگار گرفته است. شاعر از کودکان میخواهد لوحی برایش بتراشند تا شاید خارها از سرش برداشته شود. او به عقل خشکمغز میگوید که بدون باده، طبع اهل سخن گشوده نمیشود و در نهایت، از این که هرجا میرود، هوای حب وطن او را رها نمیکند، مینالد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، اشارههای غیرمستقیم به مصرف باده ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۴۲۹۰
تا غنچه شکایت من وا نمی شود
این عقده ها ز زلف سخن وا نمی شود
صد خنده بلبل از گل تصویر وا کشید
آن غنچه لب هنوز به من وا نمی شود
زنگ کدورت از دل غربت پرست من
بی صیقل جلای وطن وانمی شود
از سنگ کودکان بتراشید لوح من
کاین خار خار از سر من وا نمی شود
خوش وقت بلبلی که تواند صفیر زد
زافسردگی لبم به سخن وانمی شود
ای عقل خشک مغز برو دردسر ببر
بی باده طبع اهل سخن وا نمی شود
صائب کجا رویم، که هر جاکه می رویم
از سر هوای حب وطن وا نمی شود
این عقده ها ز زلف سخن وا نمی شود
صد خنده بلبل از گل تصویر وا کشید
آن غنچه لب هنوز به من وا نمی شود
زنگ کدورت از دل غربت پرست من
بی صیقل جلای وطن وانمی شود
از سنگ کودکان بتراشید لوح من
کاین خار خار از سر من وا نمی شود
خوش وقت بلبلی که تواند صفیر زد
زافسردگی لبم به سخن وانمی شود
ای عقل خشک مغز برو دردسر ببر
بی باده طبع اهل سخن وا نمی شود
صائب کجا رویم، که هر جاکه می رویم
از سر هوای حب وطن وا نمی شود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.