۴۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۲۶

خیره چرا گشته‌‌‌‌یی خواجه، مَگَر عاشقی؟
کاسه بِزَن، کوزه خور، خواجه اگر عاشقی

کاش بِدانستی‌یی، بر چه دَر ایستاده‌یی
کاش بِدانستی‌یی، بر چه قَمَر عاشقی

چَشمهٔ آن آفتاب، خواب نَبینَد فَلَک
چَشمَت ازو روشن است، تیزنَظَر عاشقی

شیرِ فَلَک زین خَطَر، خون شُده اَسْتَش جگر
راست بگویم مَرَنج، سَخته جِگَر عاشقی

ای گُلِ تَر راست گو، بَر چه دَریدی قَبا؟
ای مَهِ لاغَرشُده، بر چه سَحَر عاشقی؟

ای دلِ دریاصِفَت، موجِ تو زَ انْدیشه‌هاست
هر دَمْ کَف می‌کُنی، بر چه گُهَر عاشقی؟

آن کِه ازو گَشت دَنگ، غَم نَخورَد از خَدَنگ
وَرْ تو سِپَر بِفْکَنی، سُسته سِپَر عاشقی

جُملهٔ اجزایِ خاک، هست چو ما عشقناک
لیک تو ای روحِ پاک، نادره‌تَر عاشقی

ای خِرَد اَرْ بَحْری‌یی، دَم مَزَن و دَم بِخور
چون هُنَرت خامُشی‌ست، بر چه هُنر عاشقی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.