هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از معشوق خود گلایه می‌کند که چرا او را فریب می‌دهد و با رفتارهایش باعث آزار او می‌شود. شاعر از معشوق می‌خواهد که ساده‌دل باشد و او را به سوی فنا و رهایی سوق دهد. او همچنین به این موضوع اشاره می‌کند که گریه و خنده هر دو نشانه‌هایی از تجربیات عمیق انسانی هستند و در نهایت، شاعر از معشوق می‌خواهد که از سخنان زیاد بپرهیزد و به سوی او بازگردد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و مفاهیم پیچیده‌تر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۰۲۸

ای صَنَمِ گُلْزاری، چند مرا آزاری؟
من چو کَمین فَلّاحَم، تو دَهی‌اَم سالاری

چند مرا بِفْریبی، هر چه کُنی، می‌زیبی
چند به دل آموزی، مَغْلَطه و طَرّاری؟

آن کِه ازان طَرّاری، باز بَرو بَرشِکَنی
اُفْتَد و سودَش نکُند، در دَغَلی هُشیاری

ساده دلی ساز مرا، سویِ عَدَم تاز مرا
تا رَهَم از لُطفِ فَنا، زین فَرَح و زین زاری

هر کِه بِگِریَد به یَقین، دیده بُوَد گَنجِ دَفین
هر کِه بِخَندد بُوَد او در حُجُبِ سَتّاری

من که زِ دور آمده‌اَم، با شَر و شور آمده‌ام
بازبِنَگْشاده‌اَم این، دان خَبَرِ سَرباری

بار که بُگْشاده شود، از پِیِ سرمایه بُوَد
مایه نداری تو، ولی، خایهٔ خود می‌خاری

بَس کُن و بسیار مگو، رویْ بِدو آرْ بِدو
مُشتریِ گُفتِ تو او، سیر نه از بسیاری
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.