۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۳۰

چشمی که مقید به نظر باز نگردد
چون دیده آیینه سخنساز نگردد

آغاز ترا رتبه انجام کمال است
انجام تو چون بهتر از آغاز نگردد

من حرف ز عشاق زنم او ز مخالف
طنبور من و عقل به هم ساز نگردد

هر کس شنود نغمه داودی زنجیر
پروانه هر شعله آواز نگردد

ای وای اگر طایر رم کرده جان را
خالش گره رشته پروانه نگردد

هرگز ز کمانخانه ابروی مکافات
تیری نگشایم که به من باز نگردد

هرگز نچکد از الف خامه صائب
یک نقطه که خال لب اعجاز نگردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.