۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۳۶

گاه چو اُشتُر، در وَحَل آیی
گَهْ چو شکاری، در عَجَل آیی

گِچْکِنَنْ اُغْلَنْ چند گُریزی
عاقِبَت آخِر، در عَمَل آیی

در سویِ‌ بی‌سو، می‌رو و می‌جو
تا کِی ای دلْ در عِلَل آیی؟

در طَلَبی تو، در طَرَب اُفْتی
در نَمَدی تو، در حُلَل آیی

دَردِ سَر آید، شور و شَر آید
عاشق شو تا‌ بی‌خَلَل آیی

نَفْخ کُند جان، در دلِ تَرسان
مُطربْ جویی، در غَزَل آیی

چون که قوی تَر، دَردَمَد آن نِی
در رُخِ دِلْبَر، مُکْتَحَل آیی

چَنگ بگیری، نَنگ پَذیری
فاعِل نَبُوی، مُفْتَعَل آیی

از غَمِ دِلْبَر، در بَرَش اُفتی
در کَفِ اویی، در بَغَل آیی

فکر رَها کُن، تَرکِ نُهیٰ کُن
زان که زِ حیرت با دَوَل آیی

فکر چو آید، ضِدِّ وِرا بین
زین دو به حیرت مُحْتَمَل آیی

زان که تَرَدُّد، آرَد حیرت
زین دو تَحَوُّل، در مَحَل آیی

زَاوَّلِ فِکْرَت، آخِرِ رَهْ بین
چند به گفتن، مُنْتَقَل آیی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.