هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی به انتقاد از مردم زمانه می‌پردازد که با سخنان بی‌اساس و افسانه‌سازی‌های بیهوده، حقایق را تحریف می‌کنند. شاعر از بی‌تفاوتی و بی‌دردی مردم نسبت به رنج‌های عاشقان و حقایق زندگی گلایه می‌کند و تأکید دارد که این قوم از ترس و ناآگاهی، حتی از بیان حقایق ساده نیز می‌هراسند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم انتزاعی و انتقادی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۱۰

از دشت به حی مردم دیوانه نسازند
با گور بسازند وبه کاشانه نسازند

این قوم سخنساز که هستند درین دور
سخت است سخن از لب پیمانه نسازند

حرفی نتوان زد که به صد رنگ نگویند
خوابی نتوان گفت که افسانه نسازند

بادرد سر شکوه عشاق چه سازد
از صندل اگر زلف ترا شانه نسازند

آن قوم که از برق بلرزند به خرمن
قفل دهن مور چرا دانه نسازند

چون کعبه مبادا که سیه پوش برآید
برطالع من به که صنمخانه نسازند

صائب عجبی نیست که این مردم بیدرد
از بهر سمندر ز شرر دانه نسازند
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.