۱۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۰۹

حکم است که کار شب آدینه بسازند
کار خرد از باده دیرینه بسازند

دریا به نظر تنگتر از چشم حباب است
کم ظرف کسانی که به گنجینه بسازند

خوش وقت گروهی که ز اسباب تعلق
چون نافه به یک خرقه پشمینه بسازند

این قوم خودآرا که کنون برسردستند
وقت است نگین خوداز آیینه بسازند

گنجینه دل را که پی گوهر مهرست
حیف است که پراز خزف کینه بسازند

واعظ تو همان در درک الاسفل جهلی
بهرتو اگرمنبر صد زینه بسازند

امسال گلی برسربازار نیامد
مرغان به همان مستی پارینه بسازند

جز صورت قاتل نکندعکس پذیری
از سنگ مزارم اگرآیینه بسازند

صائب دل او صاف شداز ناله گرمم
از سنگ بودرسم که آیینه بسازند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.