هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از درد عشق، انتظار و رنج‌های عاشق سخن می‌گوید. شاعر از عشقی سوزان، بی‌قراری، و امیدواری به وصال معشوق می‌گوید. همچنین، مضامینی مانند ناامیدی، انتظار، و تأثیرات عمیق عشق بر دل و جان انسان در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و انتظار ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۲۴

داغ از جگر سوختگان دیر برآید
خورشید ز مغرب به قیامت بدر آید

در هرنظر آن چهره به رنگ دگر آید
چون عاشق رخسار تو یکرنگ برآید

آن چشم نه خوابی است که تعبیر توان کرد
آن زلف شبی نیست به افسانه سرآید

در هر شکنی دام تماشاست مهیا
از زلف گرهگیر تو چون دل بدرآید

از پرتو آن صبح بناگوش عجب نیست
گرآب شود رنگ وز چشم گهرآید

شد آب در گوش تو زان صبح بناگوش
خشک از قدح شیر برون چون شکر آید

از خود خبر آمدنش بیخبرم کرد
ای وای اگر از در من بیخبر آید

برسینه ما قدرشناسان جراحت
تیری که خطا گشت فزون کارگر آید

ذوقی که ز پیغام تو دل یافت نباید
آن کس که عزیزش ز سفر بیخبر آید

در عالم افسرده چو دلسوخته ای نیست
از سنگ به امید چه بیرون شرر آید

با صد دل بیغم چه کندیک دل محزون
دیوانه محال است به اطفال برآید

هر برگ درین باغ شود دامن پرسنگ
روزی که مرا نخل تمنا به برآید

چون لاله محال است شود شسته به باران
رنگی که به رخسار به خون جگر آید

روشن شود از نقش قدم شمع امیدش
هر راهنوردی که مرا بر اثر آید

باریک چو خط شد نگه موی شکافان
تا آن دهن تنگ که را در نظر آید

سوزد دل سنگ از ناله ناقوس
صائب اگر از گوشه بتخانه برآید
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.