۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۳۳

آهی که ز دلهای هوسناک برآید
دودی است که از بوته خاشاک برآید

در سوزش دل کوش که در مزرعه امکان
تخمی که شود سوخته از خاک برآید

بیرون نبرد سرکشی از خوی نکویان
گر آه جگر سوز به افلاک برآید

از باده گلرنگ مرا باز شود دل
از گریه گره گر ز رگ تاک برآید

صبحی که تو از دل سیهی خنده شماری
آهی است که از سینه افلاک برآید

از گنج به افسون نکند مار جدایی
قارون چه خیال است که از خاک برآید

آهی که کند داغ جگر گاه فلک را
از سینه گرم و دل غمناک برآید

از تیرگی بخت مکن شکوه که این دود
صائب ز دل شعله ادراک برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.