هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، بیانگر عشق بی‌پایان، امید و ناامیدی، و تلاش برای یافتن معشوق است. شاعر از زلف یار، دل‌باختگی، و رنج‌های عشق سخن می‌گوید و تأکید می‌کند که با وجود دشواری‌ها، قطع امید ممکن نیست. همچنین، مفاهیمی مانند عرفان، صبر، و جستجوی معنویت در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۶۳

هر چند ره در آن زلف پیدا نمی توان کرد
قطع امید ازان زلف قطعا نمی توان کرد

تا از سر دل ودین مردانه برنخیزی
با کاروان یوسف سودا نمی توان کرد

از کف مده به بازی آن زلف عنبرین را
کاین رشته چون رها شد پیدا نمی توان کرد

دریای بیکران را نتوان به ساحل آورد
در نامه شوق ما را انشا نمی توان کرد

از دام ما چو مجنون آهو نجست سالم
پهلو تهی به وحشت از ما نمی توان کرد

از آفتاب تابان گر نور وام گیری
چون ماه نو سر از شرم بالا نمی توان کرد

امید یافتن هست گم گشته جهان را
در خویش هر که گم گشت پیدا نمی توان کرد

دل بحرخون شدازعشق کوآن کسی که می گفت
سرچشمه را به کاوش دریا نمی توان کرد

از زاهد ترشرو مشرب طمع مدارید
انگور سرکه چون شد صهبا نمی توان کرد

سیلاب فتنه صائب با بیخودان چه سازد
آن را که نیست جایی بی جا نمی توان کرد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.