هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی، بی‌عدالتی و ناکامی‌های خود در زندگی می‌گوید. او احساس می‌کند که از ستارگان و کهکشان‌ها نیز ستم دیده و هیچ کمکی به او نشده است. امیدش به یأس تبدیل شده و حتی طبیعت نیز به یاری‌اش نیامده. او از بی‌کفایتی روزگار و مردم ناامید شده و عشق نیز جز رنج برایش به ارمغان نیاورده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق و انتزاعی مانند ناامیدی، شکایت از روزگار و عشق در این شعر مطرح شده‌اند که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۷۴

کی از ستاره برمن سنگ ستم نیامد
از کهکشان به فرقم تیغ دو دم نیامد

تا دانه امیدم خاکستری نگردید
دامن کشان به کشتم ابر کرم نیامد

گویا به خواب رفته است بخت سیه که امروز
حرفی رقم نمودم مو بر قلم نیامد

ز اهل کرم زمانه پیوسته بود مفلس
یا در زمانه مامرد کرم نیامد

در امتحان زلفش دل پای کرد قایم
در پله فلاخن این سنگ کم نیامد

از شوق آن بر ودوش روزی بغل گشودم
آغوش من چو محراب دیگر بهم نیامد

صائب چه چشم داری از فصلهای دیگر
این قسم نوبهاری برخاک نم نیامد
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.