۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۷۵

از عشق یار نوخط دل زود می گشاید
فصل بهاراز دل زنگار می زداید

حسن برهنه رویان بر یک قرار باشد
هر روز خط کمالی بر حسن می فزاید

از یار چارابرو سخت است دل گرفتن
کشتی ز چار موجه کمتر به ساحل آید

هر کس فکند خود راافکند عالمی را
هر کس به خود برآید با عالمی برآید

عشق است بی تکلف حسن است لاابالی
تا با که خوش بر آید تا از کجا نماید

آیینه دار عشقند ذرات هر دو عالم
این آفتاب جانسوز تا از کجا برآید

گلهای بوستانی بر هم نهند دیوان
دیوان خویش صائب در هر کجا گشاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.