هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به بیان حالات و تجربیات روحانی و عاشقانه میپردازد. شاعر از نوسانات روحی، عشق الهی، رنجها و لذتهای معنوی سخن میگوید و از مفاهیمی مانند فقر، عجز، هوس، عشق و سوزش درونی استفاده میکند. متن پر از استعارهها و تشبیهات عرفانی است که به خواننده کمک میکند تا حالات درونی و روحانی را درک کند.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد تا بتواند به درستی درک و تفسیر شود.
غزل شمارهٔ ۳۰۴۴
گَهی به سینه دَرآیی، گَهی زِ روحْ بَرآیی
گَهی به هَجْر گِرایی، چه آفَتی، چه بَلایی
گَهی جَمالِ بُتانی، گَهی زِ بُت شِکَنانی
گَهی نه این و نه آنی، چه آفَتی، چه بَلایی
بَشَر به پایْ دَویده، مَلَک به پَر بِپَریده
به غیرِ عَجز نَدیده، چه آفَتی، چه بَلایی
چو پَرّ و پاش نَمانَد، چو او زِ هر دو بِمانَد
تو را به فقر بِدانَد، چه آفَتی، چه بَلایی
مِثالِ لَذَّتِ مَستی، میانِ چَشمْ نِشَستی
طَریقِ فَهْم بِبَستی، چه آفَتی، چه بَلایی
دران دلی که گُزیدی، خیال وار دَویدی
بِگُفتی و بِشَنیدی، چه آفَتی، چه بَلایی
چه دولتیّ و چه سودی، چه آتشیّ و چه دودی
چه مِجْمَریّ و چه عودی، چه آفَتی، چه بَلایی
غَمِ تو دامَنِ جانی، کَشید جانِبِ کانی
به سویِ گنجِ نَهانی، چه آفَتی، چه بَلایی
چه سویِ گنج کَشیدش، زِ جُمله خَلْقْ بُریدَش
دِگَر کسی بِنَدیدش، چه آفَتی، چه بَلایی
چه راحتیّ و چه روحی، چه کَشتییی و چه نوحی
چه نِعْمَتی، چه فُتوحی، چه آفَتی، چه بَلایی
بِگُفتَمَت چه کَس است این، بِگُفتیاَم هَوَس است این
خَمُش، خَمُش که بَسْ است این، چه آفَتی، چه بَلایی
هَوَس چه باشد ای جان؟ مرا مَخَند و مَرَنجان
رَهَم نِما و بِگُنجان، چه آفَتی، چه بَلایی
تو عشقِ جُمله جهانی، ولی زِ جُمله نَهانی
نَهان و عینْ چو جانی، چه آفَتی، چه بَلایی
مرا چو دیگْ بِجوشی، مگو خَمُش، چه خُروشی؟
چه جایِ صَبر و خَموشی، چه آفَتی، چه بَلایی
بِجوش دیگِ دِلَم را، بِسوز آب و گِلَم را
بِدَر خَط و سِجِلَم را، چه آفَتی، چه بَلایی
بِسوز تا که بِرویَم، حَدیثِ سوز بگویم
به عود مانَد خویَم، چه آفَتی، چه بَلایی
دِگَر مَگوی پیامَش، رَسید نوبَتِ جامَش
زِ جامْ ساز خِتامَش، چه آفَتی، چه بَلایی
گَهی به هَجْر گِرایی، چه آفَتی، چه بَلایی
گَهی جَمالِ بُتانی، گَهی زِ بُت شِکَنانی
گَهی نه این و نه آنی، چه آفَتی، چه بَلایی
بَشَر به پایْ دَویده، مَلَک به پَر بِپَریده
به غیرِ عَجز نَدیده، چه آفَتی، چه بَلایی
چو پَرّ و پاش نَمانَد، چو او زِ هر دو بِمانَد
تو را به فقر بِدانَد، چه آفَتی، چه بَلایی
مِثالِ لَذَّتِ مَستی، میانِ چَشمْ نِشَستی
طَریقِ فَهْم بِبَستی، چه آفَتی، چه بَلایی
دران دلی که گُزیدی، خیال وار دَویدی
بِگُفتی و بِشَنیدی، چه آفَتی، چه بَلایی
چه دولتیّ و چه سودی، چه آتشیّ و چه دودی
چه مِجْمَریّ و چه عودی، چه آفَتی، چه بَلایی
غَمِ تو دامَنِ جانی، کَشید جانِبِ کانی
به سویِ گنجِ نَهانی، چه آفَتی، چه بَلایی
چه سویِ گنج کَشیدش، زِ جُمله خَلْقْ بُریدَش
دِگَر کسی بِنَدیدش، چه آفَتی، چه بَلایی
چه راحتیّ و چه روحی، چه کَشتییی و چه نوحی
چه نِعْمَتی، چه فُتوحی، چه آفَتی، چه بَلایی
بِگُفتَمَت چه کَس است این، بِگُفتیاَم هَوَس است این
خَمُش، خَمُش که بَسْ است این، چه آفَتی، چه بَلایی
هَوَس چه باشد ای جان؟ مرا مَخَند و مَرَنجان
رَهَم نِما و بِگُنجان، چه آفَتی، چه بَلایی
تو عشقِ جُمله جهانی، ولی زِ جُمله نَهانی
نَهان و عینْ چو جانی، چه آفَتی، چه بَلایی
مرا چو دیگْ بِجوشی، مگو خَمُش، چه خُروشی؟
چه جایِ صَبر و خَموشی، چه آفَتی، چه بَلایی
بِجوش دیگِ دِلَم را، بِسوز آب و گِلَم را
بِدَر خَط و سِجِلَم را، چه آفَتی، چه بَلایی
بِسوز تا که بِرویَم، حَدیثِ سوز بگویم
به عود مانَد خویَم، چه آفَتی، چه بَلایی
دِگَر مَگوی پیامَش، رَسید نوبَتِ جامَش
زِ جامْ ساز خِتامَش، چه آفَتی، چه بَلایی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.