هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از معشوق خود میخواهد که به سوی او بازگردد و از او میخواهد که با او صادق باشد و از فریب و سالوسی دوری کند. شاعر از معشوق میخواهد که به او عشق و آرامش ببخشد و از جدایی و غم دوری کند. او همچنین از معشوق میخواهد که به او شراب بدهد و خمار او را بشکند. شاعر در نهایت از معشوق میخواهد که به او عشق و آرامش ببخشد و از جدایی و غم دوری کند.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم موجود در متن ممکن است نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری برای درک کامل داشته باشند.
غزل شمارهٔ ۳۰۴۷
به جانِ تو، ای طایی، که سویِ ما بازآیی
تو هر چه میفَرمایی، همه شِکَر میخایی
بَرآ به بام، ای خوش خو، به بامِ ما آوَرْ رو
دو سه قَدَم نِهْ این سو، رِضایِ این مَستانْ جو
اگر مَلولی بِسْتان، قِنینهیی از مَستان
که راحتِ جان است آن، بِدار دستْ از دَستان
اَیا بُتِ جانْ اَفْزا، نه وَعده کردی ما را
که من بیایم فَردا؟ زِهی فَریب و سودا
اَیا بُتِ ناموسی، لبِ مرا گَر بوسی
رَها کُنی سالوسی، جَلا کُنی طاووسی
سَری زِ روزَن دَرکُن، وُثاقْ پُرشِکَّر کُن
جهانْ پُر از گوهر کُن، بیا زِ ما باور کُن
نِهالِ نیکی بِنِشان، درختِ گُل را بِفْشان
بیا به نَزدِ خویشان، دَغَل مَکُن با ایشان
دو دیده را خوابی دِهْ، زَمانه را تابی دِهْ
به تشنگانْ آبی دِهْ، به غوره دوشابی دِهْ
بِگیر چَنگ و تَنْتَن، دل از جُدایی بَرکَن
بیار بادهٔ روشن، خُمارِ ما را بِشْکَن
ازین مَلولی بُگْذر، به سویِ روزَنْ مَنْگَر
شراب با یارانْ خَور، میانِ یارانْ خوش تَر
زِ بیخودی آشُفتَم، به دِلْبَرِ خود گفتم
که با غَمَت من جُفتَم، به هر سویی که اُفْتَم
به ضَربِ دَستَش بِنْگَر، به چَشمِ مَستَش بِنْگَر
به زُلْفِ شَستَش بِنْگَر، به هر چه هستَش بِنْگَر
چو دامَنِ او گیرم، عَظیم باتوفیرم
چو اَنْگَبین و شیرَم، به پیشِ لُطْفَش میرم
مَزَن نِگارا بَربَط، به پیشِ مُشتی خَربَط
مَران تو کَشتی بیشَط، بگیر راهِ اَوْسَط
بِکار تُخم زیبا که سَبز گَردد فردا
که هر چه کاری این جا، تو را بِرویَد دَه تا
اگر تو تُخمی کِشتی، چرا پَشیمان گشتی؟
اگر به کوه و دشتی، بُرو که زَرّینْ طَشتی
مَلول گشتی ای کَش، بِخُسب و رو اَنْدَرکَش
زِ عالَمِ پُرآتش، گُریز پنهانْ خَوشْ خَوش
بِبَند ازین سو دیده، بُرو رَهِ دُزدیده
به غَیب آرامیده، به پَرِّ جانً پَرّیده
نِشَسته خُسبَد عاشق، که هست صَبرَش لایِق
بُوَد خَفیف و سابِق، برایِ عَذرا وامِق
مَگو دِگَر، کوتَه کُن، سکوت را هَمرَه کُن
نَظَر به شاهَنْشَه کُن، نِظارهٔ آن مَهْ کُن
تو هر چه میفَرمایی، همه شِکَر میخایی
بَرآ به بام، ای خوش خو، به بامِ ما آوَرْ رو
دو سه قَدَم نِهْ این سو، رِضایِ این مَستانْ جو
اگر مَلولی بِسْتان، قِنینهیی از مَستان
که راحتِ جان است آن، بِدار دستْ از دَستان
اَیا بُتِ جانْ اَفْزا، نه وَعده کردی ما را
که من بیایم فَردا؟ زِهی فَریب و سودا
اَیا بُتِ ناموسی، لبِ مرا گَر بوسی
رَها کُنی سالوسی، جَلا کُنی طاووسی
سَری زِ روزَن دَرکُن، وُثاقْ پُرشِکَّر کُن
جهانْ پُر از گوهر کُن، بیا زِ ما باور کُن
نِهالِ نیکی بِنِشان، درختِ گُل را بِفْشان
بیا به نَزدِ خویشان، دَغَل مَکُن با ایشان
دو دیده را خوابی دِهْ، زَمانه را تابی دِهْ
به تشنگانْ آبی دِهْ، به غوره دوشابی دِهْ
بِگیر چَنگ و تَنْتَن، دل از جُدایی بَرکَن
بیار بادهٔ روشن، خُمارِ ما را بِشْکَن
ازین مَلولی بُگْذر، به سویِ روزَنْ مَنْگَر
شراب با یارانْ خَور، میانِ یارانْ خوش تَر
زِ بیخودی آشُفتَم، به دِلْبَرِ خود گفتم
که با غَمَت من جُفتَم، به هر سویی که اُفْتَم
به ضَربِ دَستَش بِنْگَر، به چَشمِ مَستَش بِنْگَر
به زُلْفِ شَستَش بِنْگَر، به هر چه هستَش بِنْگَر
چو دامَنِ او گیرم، عَظیم باتوفیرم
چو اَنْگَبین و شیرَم، به پیشِ لُطْفَش میرم
مَزَن نِگارا بَربَط، به پیشِ مُشتی خَربَط
مَران تو کَشتی بیشَط، بگیر راهِ اَوْسَط
بِکار تُخم زیبا که سَبز گَردد فردا
که هر چه کاری این جا، تو را بِرویَد دَه تا
اگر تو تُخمی کِشتی، چرا پَشیمان گشتی؟
اگر به کوه و دشتی، بُرو که زَرّینْ طَشتی
مَلول گشتی ای کَش، بِخُسب و رو اَنْدَرکَش
زِ عالَمِ پُرآتش، گُریز پنهانْ خَوشْ خَوش
بِبَند ازین سو دیده، بُرو رَهِ دُزدیده
به غَیب آرامیده، به پَرِّ جانً پَرّیده
نِشَسته خُسبَد عاشق، که هست صَبرَش لایِق
بُوَد خَفیف و سابِق، برایِ عَذرا وامِق
مَگو دِگَر، کوتَه کُن، سکوت را هَمرَه کُن
نَظَر به شاهَنْشَه کُن، نِظارهٔ آن مَهْ کُن
وزن: مفاعلن مفعولن مفاعلن مفعولن
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.