۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۱۳

مرا ناله از پرده دل برآید
به نازی که لیلی ز محمل برآید

درین باغ چون سرو آزادگان را
به جای ثمر عقده دل برآید

اگر مزرع هستی این رنگ دارد
بر آن دانه رحم است کز گل برآید

خوشا کعبه دل که در آستانش
به یک آه صدکار مشکل برآید

ز صحرای فردوس دلگیر گردد
غریبی که با گوشه دل برآید

در آن حلقه چشم دل ماندحیران
که کشتی ز گرداب مشکل برآید

پروبال طوفان بودموج دریا
به مجنون ما کی سلاسل برآید

به صد لب اگر زخم گویا نگردد
که از عهده شکر قاتل برآید

ز آگاهی خویش در زیر تیغم
خوشا حال صیدی که غافل برآید

جگر تشنگان محیط فنا را
چه کام از لب خشک ساحل برآید

بر آن خال شد دلبری ختم صائب
ز صد بنده یک بنده مقبل برآید

به دردی بنالم درین راه صائب
که فریاد از راه ومنزل برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.