۱۲۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۴۹

رُبود عقل و دِلَم را جَمالِ آن عَرَبی
دَرونِ غَمْزهٔ مَستَش، هزار بوالْعَجَبی

هزار عقل و اَدَب داشتم، من ای خواجه
کُنون چو مَست و خَرابَم، صَلای‌ بی‌اَدَبی

مُسَبِّبِ سَبَب این جا، دَرِ سَبَب بَربَست
تو آن بِبین که سَبَب می‌کَشد زِ‌ بی‌سَبَبی

پَریر رفتم سَرمَست بر سَرِ کویَش
به خَشم گفت چه گُم کرده‌یی؟ چه می‌طَلَبی؟

شِکَسته بَسته بِگُفتم، یکی دو لَفْظِ عَرَب
اَتَیْتُ اَطْلُبُ فی حَیِّکُمْ مَقامَ اَبی

جواب داد کجا خُفته‌یی؟ چه می‌جویی
به پیشِ عقلِ مُحَمَّد، پَلاسِ بولَهَبی؟

زِ عَجز خوردم سوگندها و گرم شُدم
به ذاتِ پاکِ خدا و به جانِ پاکِ نَبی

چه جایِ گرمی و سوگند، پیشِ آن بینا
وَ کَیْفَ یُصْرَعُ صَقْرٌ بِصَوْلَةِ الًخَرَبِ

رَوان شُد اشک زِ چَشمِ من و گُواهی داد
کَما یَسیلُ مِیاهُ السّقا مِنَ الْقِرَبِ

چه چاره دارم؟ غَمّازِ من هم از خانه‌ست
رُخَم چو سِکّهٔ زَر، آبِ دیده‌اَم سُحُبی

دَریغْ دِلْبَرِ جان را به مالْ مَیْل بُدی
و یا فَریفته گشتی، به سَیِّدی چَلَبی

و یا به حیله و مَکْری زِ رَهْ دَراُفتادی
و یا که مَست شُدی او زِ بادهٔ عِنَبی

دَهان به گوش من آرَد به گاهِ نومیدی
چه می‌کُند سَر و گوشِ مرا به شَهْدِ لبی

غُلامِ ساعتِ نومیدی‌اَم، که آن ساعت
شرابِ وصل بِتابَد زِ شیشهٔ حَلَبی

از آن شرابْ پَرَستَم که یارْ میْ بَخش است
رُخَم چو شیشهٔ مَیْ کرد و بود رُخْ ذَهَبی

برادرم، پدرم، اصل و فَصْلِ من عشق است
که خویشِ عشق بِمانَد، نه خویشیِ نَسَبی

خَمُش که مَفْخَرِ آفاق، شَمسِ تَبریزی
بِشُست نام و نشانِ مرا به خوش لَقَبی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.