هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به بیان احساسات عمیق و عاشقانه میپردازد. شاعر از ناآرامیهای درونی، بیقراری عشق، و ناتوانی در یافتن آرامش سخن میگوید. تصاویر شعری مانند اشک، سیلاب، گوهر، و ماهتاب بهکار رفتهاند تا این احساسات را بهصورت نمادین بیان کنند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، برخی از تصاویر و مفاهیم بهکار رفته نیاز به درک ادبی و تجربهی عاطفی بیشتری دارند.
غزل شمارهٔ ۴۵۷۲
اشک در چشم من بیتاب چون گیرد قرار؟
درکف لرزنده این سیماب چون گیرد قرار؟
نیست ممکن راز عشق از دل نیاید برزبان
در صدف این گوهر سیراب چون گیرد قرار؟
در گذار سیل نتوان پشت بر دیوار داد
در سواد دیده من خواب چون گیرد قرار؟
از دل آسایش مجوتا آسمان در گردش است
مشت خاشاکی درین سیلاب چون گیرد قرار؟
عالم از اسباب باشد بر دل روشنگران
زیر ابر این ماه عالمتاب چون گیرد قرار؟
می تراود شکوفه خونین ز لب بی اختیار
در دهان زخم این خوناب چون گیرد قرار؟
پیش دریا نعل هر موجی ازو در آتش است
در جهان آب وگل سیلاب چون گیرد قرار؟
نیست بی اخگر درین عبرت سرا خاکستری
دوربین بر بستر سنجاب چون گیرد قرار؟
اختر دولت چو دولت دارد آتش زیر پا
از روش خورشید عالمتاب چون گیرد قرار؟
کشوری رایک دل بیتاب بر هم می زند
زلف باچندین دل بیتاب چون گیرد قرار؟
می تراود گریه حسرت ز دلهای دو نیم
سبحه از گردش درین محراب چون گیرد قرار؟
خانه در بسته زندان است بر روشندلان
در خم و میناشراب ناب چون گیرد قرار؟
حسن هر جایی به یک آغوش کی تن در دهد؟
درحصار هاله این مهتاب چون گیرد قرار؟
در غریبی نیست صائب دل به جای خویشتن
دردل زندان گوهر آب چون گیرد قرار؟
درکف لرزنده این سیماب چون گیرد قرار؟
نیست ممکن راز عشق از دل نیاید برزبان
در صدف این گوهر سیراب چون گیرد قرار؟
در گذار سیل نتوان پشت بر دیوار داد
در سواد دیده من خواب چون گیرد قرار؟
از دل آسایش مجوتا آسمان در گردش است
مشت خاشاکی درین سیلاب چون گیرد قرار؟
عالم از اسباب باشد بر دل روشنگران
زیر ابر این ماه عالمتاب چون گیرد قرار؟
می تراود شکوفه خونین ز لب بی اختیار
در دهان زخم این خوناب چون گیرد قرار؟
پیش دریا نعل هر موجی ازو در آتش است
در جهان آب وگل سیلاب چون گیرد قرار؟
نیست بی اخگر درین عبرت سرا خاکستری
دوربین بر بستر سنجاب چون گیرد قرار؟
اختر دولت چو دولت دارد آتش زیر پا
از روش خورشید عالمتاب چون گیرد قرار؟
کشوری رایک دل بیتاب بر هم می زند
زلف باچندین دل بیتاب چون گیرد قرار؟
می تراود گریه حسرت ز دلهای دو نیم
سبحه از گردش درین محراب چون گیرد قرار؟
خانه در بسته زندان است بر روشندلان
در خم و میناشراب ناب چون گیرد قرار؟
حسن هر جایی به یک آغوش کی تن در دهد؟
درحصار هاله این مهتاب چون گیرد قرار؟
در غریبی نیست صائب دل به جای خویشتن
دردل زندان گوهر آب چون گیرد قرار؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.