۲۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۲۵

از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر
جای یوسف را نگیرد هیچ فرزند دگر

خار دیوار تو از مژگان بود گیرنده تر
هر سرمو از تو چون زلف است دلبند دگر

از گرفتاران، سر بندی است هرکس را جدا
هست ما را با تو از هر بند پیوند دگر

می رسیدش ،بنده شایسته گر می کرد ناز
جز تو گر می بود در عالم خداوند دگر

شور من چون بلبلان از نوشخند غنچه نیست
تلخ دارد زندگی بر من شکرخند دگر

خوبه وحدت کرده مستغنی است از همصحبتان
نیست نخل خوش ثمر محتاج پیوند دگر

شد ز سنگ کودکان روشن که باغ دهر را
نیست چون دیوانگان نخل برومند دگر

گرچه هرکس راست پیوندی به آن نخل امید
قطع پیوند از دو عالم هست پیوند دگر

چون نباشد خواب من شیرین در آغوش لحد؟
من که نشکستم به دل جز آرزو قند دگر

کی به فکر صائب بی آرزو خواهد فتاد؟
آن که در هر گوشه دارد آرزومند دگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.