هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به مفاهیمی مانند رهایی از دنیای مادی، جستجوی حقیقت، عشق، و بینش درونی میپردازد. شاعر از مخاطب میخواهد تا از تعلقات دنیوی دست بردارد، به دنبال معنویت برود، و با دیدی باز به جهان بنگرد. مضامینی مانند سفر روحانی، طلب، و رهایی از غم در این شعر به چشم میخورد.
رده سنی:
16+
محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از اشارات انتزاعی و نمادین ممکن است برای مخاطبان جوان نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۴۶۶۱
گربه ما همسفری سلسله از پا بردار
پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار
ماقدم بر قدم سیل بهاران داریم
گرتو هم تشنه بحری قدم از جا بردار
نیست عالم به جز سلسله موج سراب
قدمی پیش نه این سلسله از پا بردار
جوش می از سرخم خشت به یک سو انداخت
توهم از دل غم معموره دنیا بردار
پیش بینا دو جهان چون دو صف مژگان است
چشم بینش بگشا این دو صف از جا بردار
چشم آهوست سیه خانه صحرای جنون
توشه وحشت جاوید از اینجا بردار
خون مرده است سودای که در او مجنون نیست
زین سیه خانه ماتم ره صحرا بردار
خار صحرای طلب راه ترا می پاید
تشنگی از جگرش ز آبله پا بردار
کاسه پرداز بود باده منصوری عشق
بگذر از کاسه سر، پنبه ز مینا بردار
صحبت خاک نهادان جهان اکسیرست
توتیایی ز پی دیده بینا بردار
گر ز رفتار به مردم نتوانی ره برد
نسخه نیک و بدخلق ز سیما بردار
دست خالی مرو از تربت روشن گهران
مشت خاکی ز پی دیده بینا بردار
رنگ این خانه ز خاکستر دل ریخته اند
دل ز نظاره آن نرگس شهلا بردار
تا غبار خط شبرنگ نگشته است بلند
از بناگوش بتان کام تماشا بردار
رزق سیماب ز آیینه جلای وطن است
چشم از دیدن هر آینه سیما بردار
تابه روشن گهری نام برآری صائب
گرد راه از رخ سیلاب چو دریا بردار
پشت پا زن دو جهان را و پی ما بردار
ماقدم بر قدم سیل بهاران داریم
گرتو هم تشنه بحری قدم از جا بردار
نیست عالم به جز سلسله موج سراب
قدمی پیش نه این سلسله از پا بردار
جوش می از سرخم خشت به یک سو انداخت
توهم از دل غم معموره دنیا بردار
پیش بینا دو جهان چون دو صف مژگان است
چشم بینش بگشا این دو صف از جا بردار
چشم آهوست سیه خانه صحرای جنون
توشه وحشت جاوید از اینجا بردار
خون مرده است سودای که در او مجنون نیست
زین سیه خانه ماتم ره صحرا بردار
خار صحرای طلب راه ترا می پاید
تشنگی از جگرش ز آبله پا بردار
کاسه پرداز بود باده منصوری عشق
بگذر از کاسه سر، پنبه ز مینا بردار
صحبت خاک نهادان جهان اکسیرست
توتیایی ز پی دیده بینا بردار
گر ز رفتار به مردم نتوانی ره برد
نسخه نیک و بدخلق ز سیما بردار
دست خالی مرو از تربت روشن گهران
مشت خاکی ز پی دیده بینا بردار
رنگ این خانه ز خاکستر دل ریخته اند
دل ز نظاره آن نرگس شهلا بردار
تا غبار خط شبرنگ نگشته است بلند
از بناگوش بتان کام تماشا بردار
رزق سیماب ز آیینه جلای وطن است
چشم از دیدن هر آینه سیما بردار
تابه روشن گهری نام برآری صائب
گرد راه از رخ سیلاب چو دریا بردار
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.