۲۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۶۹۳

اگر چه چهره بود بی نقاب روشنتر
شود عذار بتان از حجاب روشنتر

ز لفظ، معنی نازک برهنه تر گردد
رخ لطیف تو شد از نقاب روشنتر

بجز عرق که کند گل زروی یار، که دید
ستاره ای که بود ز آفتاب روشنتر؟

صفای روی تو از خط سبز افزون شد
که در بهار بود ماهتاب روشنتر

سیاه گشت ز پیری روان روشن من
اگر چه فصل خزان است آب روشنتر

ز گریه گفتم گردد دلم خنک، غافل
که گردد آتش از اشک کباب روشنتر

شود فزون ز نگین خانه آب و رنگ گهر
که در پیاله نماید شراب روشنتر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.